به نام خدا
دیر زمانیست که دلم تو را بهانه کرده است . دست و پا میزند تا شاید رد پایی دوباره از تو بیابد .
امروز با زحمت روح چروک خورده ام را صاف کردم تا قدری برای تو بنگارم .
تو آمدی و با آمدنت همه چیز را از نو ساختی،آتشفشانی بر پا کردی و....
تو آمدی ولی چه زود رفتی و ....
عشق ،مهر ،محبت و ...
صدق ،صفا ،راستی و ...
مهر ،وفا ،لبخند و...
شادی ،آرامش ،زندگی و...
آتش ،سوختن ،ساختن و...
همه ی اینها را یکجا ، در یک چشم بهم زدن ،آن هم بعد از سالها سکوت و کرختی در من بر افروختی و کاشتی و رفتی .
رفتی ولی با رفتنت روح زندگیم باز جوانه زد و الان
ثمره ی عشق ،مهر ،محبت و ...
صدق ،صفا ،درستی و ...
مهر ،وفا ،لبخند و ...
شادی، آرامش ،زندگی و ...
آتش ،سوختن ،ساختن و...
را با تمام وجودم می بینم و آن چنان خرسندم که جوانه های امید در جای جای وجودم سر بر آورده اند .
اکنون میدانم که دوباره می توان متولد شد ،دوباره می توان زندگی کرد، شاد بود و شاد زیست .
ای روزهای تابستانی ، همه ی اینها را به تو مدیونم .
مثل اینکه گرمای تابستان آن روزها محرک خوبی برای جاری و حل کردن روح زندگی در من و تولد دوباره ی من بود . من متولد شدم و ....